طه هدایتگر به قرآن

محفلی حقیقی در محضر طاها تا قرآن را بر جان هایمان بنشاند

طه هدایتگر به قرآن

محفلی حقیقی در محضر طاها تا قرآن را بر جان هایمان بنشاند

امام حسن عسکری علیه السلام ‏‏ اگر کسی از شما راستگو باشد و ادای امانت کند و با مردم خوش رفتار باشد، آن زمان مردم می گویند: «این، یک شیعه است.» و همین مسأله، من را شادمان می کند. //‏
طه هدایتگر به قرآن

بسم الله الرّحمان الرّحیم
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
اینجا جمع شده ایم تا به عنایت الهی یاد بگیریم که چطور قرآن بخوانیم. یاد بگیریم که چطور با قرآن و برای قرآن زندگی کنیم و در یک کلام چگونه خانه دل خود را پر کنیم از عطر قرآن و به عنایت طاها قرآن شود اولین اولویت زندگی مان.

۱۲ مطلب با موضوع «مقدمات تدبر در قرآن :: آموزش تدبر در قرآن» ثبت شده است

بسم الله

گام اولبررسی مفاهیم واژگان سوره از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن

همز

(همزه)

هو التعییب و النقص الضعیف، کما أنّ اللمز هو تعییب و تضعیف قوىّ شدید.

عیبگویی کردن و نقص گرفتن به صورتی خفیف همان طور که لمز عیبگویی و تضعیف شدید کسی است. پس همز خفیف و لمز شدید است.

لمز

(لمزه)

هو ما یقرب من الغمز.

فانّ الغمز هو اشارة الى شی‏ء بجفن أو حاجب أو عین فی مقام التعییب و التضعیف‏.و اللمز کالغمز فی المواجهة، کما أنّ الهمز هو تعییب فی غیر المواجهة بل بالغیب.

معنای آن نزدیک غمز است.

غمز به معنای اشاره با چشمک، ابرو و چشم به چیزی در مقام عیبجویی و تضعیف است. لمز نیز چنین رفتاری است اما همز در غیر حضور و در غیبت آن چیز اتفاق میافتد. پس خرد کردن در مواجهه با چیزی را لمز گویند. همز همین رفتار اما در غیبت است.

جمع

هو انضمام شی‏ء الى آخر، و یعبّر عنه بالاجتماع، و مصادیق هذا المفهوم مختلفة کما رأیت‏.

پیوستن چیزی به چیز دیگر که از آن به عنوان اجتماع تعبیر میشود.

مال

هو مطلق ما یملکه الإنسان من النقدین و المواشی و الرقیق و غیرها.

هر آنچه جزء داراییهای انسان است چه نقدی و چه حیوانات و هر چیزی که در آن برای انسان نوعی راحتی وجود دارد.

عدد(عدّد)

هو إحصاء مع جمع، و بهذین القیدین تفترق عن موادّ الحصى، الحسب، و غیرهما.

شمردن و ضبط کردن به همراه جمعآوری را گویند و این دو قید در این واژه متمایز است.

حسب[1]

(یحسب)

هو الإشراف و الاطّلاع بقصد الاختبار، و النظر و الدقّة بقصد السبر و الطلب، و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة (رسیدگى).

تسلط و آگاهی برای خبر گرفتن و دقت برای کاوشگری و درخواست، که از آن در فارسی به رسیدگی تعبیر میشود.

خلد

(أخلد)

هو الدوام و البقاء، و دوام کلّ شی‏ء بحسبه و بمقتضى موضوعه و ظرفه‏.

دوام و بقا را گویند و دوام هر چیزی متناسب با اقتضائات آن است.

نبذ

(ینبذنّ)

هو إلقاء شی‏ء استغناء عنه‏.

انداختن چیزی را گویند در حالی که نسبت به آن بینیازی وجود دارد. (دور انداختن)

حطم

(حطمه)

هو کسر الهیئة للشی‏ء و إزالة نظمه و إفناء الحالة المتوقّعة المتحصّلة، مادّیّة و معنویا.

حیثیت و شأنیت چیزی را کاستن و زایل کردن نظم آن، به طوری که شیء، از حالت مطلوبش خارج شود، و نیز این معنا میتواند از لحاظ مادی یا معنوی مطرح باشد.

وقد(موقده)

هو التحرّق فی النار

شعلهور کردن آتش

طلع(تطّلع)

هو العلوّ و الظهور على شی‏ء

آشکار شدن بر چیزی که با علو و تفوق بر آن همراه است.

أصد(مؤصده)

أصل یدلّ على ضمّ شی‏ء الى شی‏ء

به معنای انضمام چیزی به چیز دیگر است.

مدد

(ممدّده)

هو بسط من خارج فی جهة أو فی جمیع الجهات‏

گسترش داشتن در همه جهات.

 

 

دوم: گزاره‌های تفسیر المیزان درباره سوره مبارکه نصر

این سوره تهدیدی شدید است

[تهدیدی شدید] به کسانى که عاشق جمع مالند،

و [آنان که عاشق مالند] مى‏خواهند با مال بیشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند،

و [نیز میخواهند] بر آنان کبریایى بفروشند،

و به همین جهت [افراد فوق] از مردم عیب‏هایى مى‏گیرند که عیب نیست.

[نیز] این سوره در مکه نازل شده است.

وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة:

·        در مجمع البیان گفته: کلمه «همزه» به معناى کسى است که بدون جهت بسیار به دیگران طعنه مى‏زند.

·        و [همزه کسی است که] عیب‏جویى و خرده‏گیریهایى مى‏کند که در واقع عیب نیست.

·        و اصل ماده «همز» به معناى شکستن است،

·        و کلمه «لمز» نیز به معناى عیب است.

·        پس «همزه» و «لمزه» هر دو به یک معناست.[2]

·        پس معناى آیه این است که: واى بر هر کسى که بسیار مردم را عیبگویى و غیبت مى‏کند.[3]

الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ یَحسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخلَدَهُ:

·        این آیه «همزه» و«لمزه» را بیان مى‏کند،

·        و اگر کلمه «مالا» را نکره آورد به منظور تحقیر و ناچیز معرفى کردن مال دنیا بوده،

·        [تحقیر و ناچیز معرفى کردن مال دنیا به این دلیل که] چون مال هر قدر هم که زیاد و زیادتر باشد دردى را از صاحبش دوا نمى‏کند،

·        تنها سودى که [مال] به حالش [به حال صاحب مال] دارد همان مقدارى است که به مصرف حوائج طبیعى خودش مى‏رساند، مختصرى غذا که سیرش کند، و شربتى آب که سیرابش سازد و دو قطعه جامه که به تن کند.

·        و کلمه «عدده» از ماده «عد» به معناى شمردن است،

·        مى‏فرماید شخصى که همزه و لمزه است از بس عاشق مال و حریص بر جمع آن است، مال را روى هم جمع مى‏کند و پى در پى آن را مى‏شمارد، و از بسیار بودن آن لذت مى‏برد.[4]

یَحسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخلَدَهُ:

·        یعنى او خیال مى‏کند مالى که براى روز مبادا جمع کرده زندگى جاودانه به او مى‏دهد،

·        و [این مال] از مردنش جلوگیرى مى‏نماید،

·        بنابراین منظور از جمله «اخلده» که صیغه ماضى است، معناى مضارع (آینده) است، به قرینه جمله «یحسب» که آن نیز مضارع است.

·        پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبیدنش به زمین و زندگى مادى زمینى، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنیا به آن مقدارى که حوائج ضرورى زندگى کوتاه دنیا و ایام گذراى آن را کفایت کند قانع نمى‏شود،

·         بلکه هر قدر مالش [مال آن انسان] زیادتر شود حرصش تا بى‏نهایت زیادتر مى‏گردد،

·        پس از ظاهر حالش پیداست که مى‏پندارد مال، او را در دنیا جاودان مى‏سازد،

·        و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست مى‏دارد، تمام همش را صرف جمع مال و شمردن آن مى‏کند،

·        و وقتى جمع شد و خود را بى‏نیاز احساس کرد، شروع به یاغى‏گرى نموده، بر دیگران تفوق و استعلا مى‏ورزد،

·        همچنان که در جاى دیگر [درباره موضوع فوق] فرمود: «إِنَّ الإِنسانَ لَیَطغى‏ أَن رَآهُ استَغنى‏»، و این استکبار و تعدى اثرى که براى آدمى دارد همز و لمز است.

·        از اینجا روشن میشود که جمله «یَحسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخلَدَهُ» به منزله تعلیل است براى جمله «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ»،

·        و مى‏فهماند اگر مال پشیز دنیا را جمع مى‏کند و مى‏شمارد، انگیزه و علتش پندار غلطى است که دارد،

·        و این خطاى عملیاش مستند به خطاى فکرى اوست، که پنداشته مال او را جاودان مى‏سازد،

·        و نیز جمله «الَّذِی جَمَعَ ...» به منزله تعلیل است براى جمله «وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»،

·        و مى‏فهماند علت اینکه ویل را نثار هر همزه و لمزه کردیم این است که او مال پشیز دنیا را جمع مى‏کند و مى‏شمارد.

کَلَّا لَیُنبَذَنَّ فِی الحُطَمَةِ:

·        این جمله ردع و تخطئه پندار غلط او است،

·        که [همزه لمزه] مى‏پندارد مال، جاودانه‏اش مى‏کند،

·        و لام در کلمه «لینبذن» لام سوگند است،

·        و واژه «نبذ» به معناى پرت کردن و دور انداختن چیزى است.

·        و کلمه «حطمة» (بر وزن همزه و نیز بر وزن لمزه و نکحة و ضحکة) صیغه مبالغه است،

·        و مبالغه در حطم (شکستن) را مى‏رساند،

·        البته [کلمه «حطمة»] به معناى خوردن هم استعمال شده،

·        و این کلمه یکى از نامهاى جهنم است، چون جمله «نارُ الله المُوقَدَةُ» آن را به آتش جهنم تفسیر کرده.

·        و معناى آیه این است که: نه، او اشتباه کرده، مال دنیایش جاودانش نمى‏سازد، سوگند مى‏خورم که به زودى مى‏میرد و در حطمه‏اش پرت مى‏کنند.

وَ ما أَدراکَ مَا الحُطَمَةُ:

·        و تو نمى‏دانى حطمه چه حطمه‏اى است؟! این جمله تعظیم و هول انگیزى حطمه را مى‏رساند.

نارُ الله المُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأَفئِدَةِ:

·        ایقاد نار به معناى شعله‏ور ساختن آتش است.

·        و کلمه «اطلاع و طلوع بر هر چیز» به معناى اشراف بر آن چیز، و ظاهر شدن آن است،

·        و کلمه «افئدة» جمع کلمه «فؤاد» است که به معناى قلب است،

·        و مراد از قلب در اصطلاح قرآن کریم (عضو صنوبرى شکل که تلمبه خون براى رساندن آن به سراسر بدن است نیست، بلکه) چیزى است به نام نفس انسانیت، که شعور و فکر بشر از آن ناشى مى‏شود.

·        و گویا مراد از «اطلاع آتش بر قلوب» این است که آتش دوزخ باطن آدمى را مى‏سوزاند، همان طور که ظاهرش را مى‏سوزاند، به خلاف آتش دنیا که تنها ظاهر را مى‏سوزاند.

·        قرآن درباره سوزاندن آتش جهنم فرموده: «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجارَةُ».

إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ:

·        یعنى آتش بر آنان منطبق است،

·        [آتش بر آنان منطبق است] به این معنا که از آنان احدى بیرون آتش نمى‏ماند، و از داخل آن نجات نمى‏یابد.

فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ:

·        کلمه «عمد» (با فتحه عین و فتحه میم) جمع عمود (ستون) است،

·        و کلمه «ممدده» اسم مفعول از مصدر تمدید است، و تمدید مبالغه در مد (کشیدن) است.[5]


 

گام سومصوت جلسات

جلسه نهم:    قسمت اول      قسمت دوم      قسمت سوم


گام چهارم:متن هایی پیرامون سوره

با فشردن بر نام گردان یا نویسنده از برداشت های دیگر بزرگوران بهره مند شوید:

گردان محمد رسول الله (ص)   گردان طبیب دوار (ص)    گردان حضرت آمنه (س)

گردان شهید حاج عباس کریمی    گردان شهید حاج عباس کریمی   گردان شهید حاج عباس کریمی  

نردبان    نشریه کاشف


گام پنجم: کلیپ سوره

طعنه     دوست مهربان (بدون صوت)



[1] قاموس قرآن، ج‏2، ص 127-131: حساب به معنى شمردن است‏، حسبان به کسر اوّل و ضمّ آن مصدر است. به معنى شمردن و نیز حسبان به ضمّ اوّل تیرهاى کوچک را گویند. مفرد آن حسبانه است‏، فعل (حَسِبَ) یحسب از باب علم یعلم به معنى ظن و گمان به کار میرود، به نظر راغب مصدر اینگونه افعال حسبان به کسر اوّل است. و شاید علت این تسمیه آن است که گمان و ظنّ پیش گمان کننده و ظنّ کننده یک نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حکم و عمل میکند. (احتساب) نیز در قرآن مجید به معنى گمان به کار رفته است‏. (حَسب) (بر وزن فلس) به معنى کفایت استعمال میشود به گمانم علّت این تسمیه آن باشد که میان کفایت کننده و کفایت شده حساب برقرار است.

[2] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: ولى بعضى گفته‏اند: بین آن دو فرقى هست، و آن این است «همزه» به آن کسى گویند که دنبال سر مردم عیب مى‏گوید و خرده مى‏گیرد، و اما «لمزه» کسى را گویند که پیش روى طرف خرده مى‏گیرد(نقل از لیث).

و بعضى گفته‏اند: همزه کسى را گویند که همنشین خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن کسى است که با چشم و سر علیه همنشین خود اشاره کند، و به اصطلاح فارسى تقلید او را درآورد. آنگاه مى‏گوید صیغه «فعلة» براى مبالغه در صفتى بنا شده که باعث مى‏شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زیاد سر بزند، و خلاصه فعل مذکور عادتش شده باشد، مثلا به مردى که زیاد زن مى‏گیرد، مى‏گویند، فلانى مردى «نکحة» است، و به کسى که زیاد مى‏خندد، مى‏گوید فلانى ضحکة است. همزه و لمزة هم از همین باب است.

[3] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: البته این دو کلمه به معانى دیگرى نیز تفسیر شده، و در نتیجه آیه را هم به معانى مختلفى معنا کرده‏اند.

[4] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: ولى بعضى گفته‏اند: معنایش این است که مال را عده و ذخیره مى‏کند براى روزى که مورد هجوم ناملایمات روزگار واقع شود، که بنا بر این، کلمه «عدده» دیگر به معناى شمردن نیست.

[5] بحث روایی سوره در المیزان:

در روح المعانى در ذیل آیه «وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» گفته است این سوره بنا به روایتى که ابن ابى حاتم از طریق ابن اسحاق از عثمان بن عمر نقل کرده، در شأن ابى بن خلف و بنا به روایتى که سدى نقل کرده در شأن ابى بن عمر و ثقفى، معروف به اخنس بن شریق نازل شده، چون مردى هرزه دهن بود، بسیار غیبت مردم را مى‏کرد، و به آنان تهمت مى‏زد و بنا بر آنچه ابن اسحاق نقل کرده امیة بن خلف جمحى نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله همز و لمز مى‏کرد، و بنابر آنچه ابن جریر و غیر او از مجاهد نقل کرده‏اند، درباره جمیل بن عامر و بنابر آنچه دیگران گفته‏اند در شأن ولید بن مغیره و بدگوییاش نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سعى در تنقیص آن جناب نازل شده، و بنابر قولى دیگر در شان عاص بن وائل نازل شده است.

بعضى از مفسرین گفته‏اند: منظور از «عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» گل میخ‏هایى است که اهل عذاب را میخکوب مى‏کند. بعضى دیگر گفته‏اند: عمد ممدده تنه‏هاى درختان است که چون مقطار، زندانى را با آن مى‏بندند، و «مقطار» چوب و یا تنه درختى بسیار سنگین است، که در آن سوراخهایى باز مى‏کردند تا پاهاى دزدان و سایر مجرمین زندانى را در آن سوراخها کنند، بعضى دیگر معانى دیگرى براى آن کرده‏اند.

مؤلف: روح المعانى سپس گفته: ممکن است درباره همه نامبردگان نازل شده باشد. ولى به نظر ما بعید نیست که راویان احادیث نامبرده، هر یک به سلیقه خود سوره را بر یکى از نامبردگان تطبیق کرده‏اند، و از اینگونه تطبیق‏ها در روایات شأن نزول بسیار است.

و در تفسیر قمى در معناى کلمه «لمزة» آمده که این کلمه به کسى اطلاق مى‏شود که با سر و گردن خود ژست مى‏گیرد، و چون فقیرى و یا سائلى را ببیند ناراحت مى‏شود. و در معناى جمله «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» آمده: یعنى مى‏شمارد و سر جایش مى‏گذارد.

و در همان تفسیر در ذیل آیه «الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأَفئِدَةِ» آمده که بر دلها شعله مى‏زند، و ابوذر غفارى (رضى الله عنه) فرموده: به متکبرین دو چیز را بشارت دهید، یکى اینکه به سینه‏هایشان داغ بگذارند و دیگر اینکه پشتشان را بر زمین بکشند. و در ذیل آیه «إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ» آمده که آتش دوزخ همه اهل دوزخ را فرا مى‏گیرد «فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»، یعنى وقتى کنده و زنجیرها بر آنان استوار مى‏گردد به خدا سوگند که پوستشان را مى‏خورد.

و در مجمع البیان است که عیاشى به سند خود از محمد بن نعمان احول از حمران بن اعین از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: کفار و مشرکین در قیامت اهل توحید را که به خاطر گناهان در آتش شده‏اند سرزنش مى‏کنند، که امروز نمى‏بینیم که توحید شما دردى از شما دوا کرده باشد، چون مى‏بینیم خدا فرقى میان ما و شما نگذاشت، در این هنگام خداى تعالى براى اهل توحید غیرت به خرج مى‏دهد و به ملائکه دستور مى‏دهد اهل توحید را شفاعت کنید، آنان هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مى‏کنند، سپس به انبیا دستور مى‏دهد شفاعت کنید، آنان هم هر کسى را که خدا خواسته باشد شفاعت مى‏کنند، سپس به مؤمنین دستور مى‏دهد شفاعت کنید، مؤمنین نیز هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مى‏کنند، آنگاه خداى تعالى مى‏فرماید: من از همه اینان مهربانترم، به رحمت من از آتش خارج شوید، و همه چون مور و ملخ بیرون مى‏آیند. آنگاه امام باقر علیه السلام فرمود: سپس عمد کشیده مى‏شود و راه نجات را برویشان مى‏بندد و به خدا سوگند که خلود از اینجا شروع مى‏شود.

۰ نظر ۲۴ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۳
گردان طاها


بسم الله

گام اولبررسی مفاهیم واژگان سوره از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن

کذب

(یکذّب)

هو ما یقابل الصدق، فهو ما یخالف الواقعیّة و الحقّ، کما أنّ الصدق هو ما یکون على حقّ و على واقعیّة.

در مقابل صدق است و آن چیزی است که با واقعیت و حق مخالف است.

دعع

(یدّع)

 

هو الدفع بشدّة و عنف.

دفع کردنی که همراه با شدت، سختی و بدون مدارا  است.

یتم

(یتیم)

هو انقطاع عمّا یتعلّق به و انفراد فى ضعف‏. الیتم بفقدان الأب المربّى المدبّر المدیر لمعیشته و اموره‏.

یتم به قطع شدن از چیزی که به آن تعلق دارد و در ضعف قرار گرفتن گویند. و یتیم کسی است که مربی و سرپرست امور و معیشت خود را از دست داده است.

حضض

(یحضّ)

الترغیب و البعث على أمر هو دون شأنه و لو اعتبارا و توهّما.

ترغیب و برانگیختن برای امری است که آن امر دون شأن فرد است حال یا بر اساس ملاکهای اعتباری یا توهمی.

طعم

(طعام)

هو أکل شی‏ء أو شربه مع اشتهاء و ذوق،

خوردن یا نوشیدن که با اشتها و ذائقه همراه و هماهنگ است.

سکن

(مسکین)

هو الاستقرار فی مقابل الحرکة و هو أعمّ من الاستقرار المادّیّ و الروحی‏.

قرار یافتن در مقابل حرکت را گویند و این استقرار میتواند از نظر مادی یا روحی مد نظر باشد.

ویل

أنّ الکلمة تستعمل فی مقام إنشاء ذمّ شدید و قدح أکید أو دعاء على ضرر و شرّ، و هذا هو الأغلب فی استعمالها.

و الویل بمعنى البلیّة الشدیدة القریبة من الهلاکة.

این کلمه برای مذمت شدید یا دعایی برای ضرر رسیدن به کسی استفاده میشود و ویل به معنای بلای شدیدی که بسیار نزدیک به هلاکت است.

صلو

(مصلّین)

 مأخوذة من السریانیّة و الآرامیّة، و هی بمعنى العبادة المخصوصة، و یعبّر عنها بالعربیّة: بالصلاة. هو الثناء الجمیل المطلق الشامل للتحیّة و غیرها.

این کلمه از سریانی و آرامی گرفته شده و به معنای عبادت مخصوص است و در عربی به آن نماز گویند و معنای ریشه آن مطلق ستایش زیباست که شامل تحیت و سلام و ... میشود.

سهو

(ساهون)

هو الغفلة عن عمل یقصده و یرید أن یعمل به‏.

غافل شدن از عملی که انجام آن قصد شده بود و یا اراده بر انجام آن بوده است.

منع

(یمنعون)

هو إیجاد ما یتعذّر به الفاعل القادر فی عمله، أو إیجاد ما به یتوقّف جریان عمل.

ایجاد عذر برای فاعلی که میتواند کاری را انجام دهد و یا اخلال در جریان انجام یک کار.

معن

(ماعون)

هو ملایمة و اعتدال فی أمر و و هذا المعنى یختلف باختلاف الموضوعات‏. و فی کلّ منها بحسبه: ففی الماء کونه هنیئا فی مقام الشرب. و فی الجریان کونه ملایما طبیعیّا سهلا. و فی أثاث البیت ما کان فی جریان فی البیوت و من جملة الأشیاء و الأسباب المعمول بها فی المتعارف. و فی الإنفاقات ما یکون عند الناس معروفا غیر منکّر و فیه ملایمة لا صعوبة فیه.

ملایمت و اعتدال در یک امر را گویند. این معنی در موضوعات مختلف متفاوت است. در مورد آب به معنای گوارا بودن آنست. در جریان به معنای ملایم و طبیعی بودن و سهولت آن است. در وسایل منزل به معنای آن چیزی است که به طور معمول در خانه یافت میشود. و در انفاقها به معنای آن چیزی است که میان مردم معروف است و ناشناخته نیست و نیز در دادن آن سختیای وجود ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گام دوم: گزاره‌های تفسیر المیزان درباره سوره مبارکه نصر

این سوره تهدید کسانى است که خود را مسلمان معرفى کرده‏اند ولى متخلق به اخلاق منافقیناند،

[اخلاق منافقین] از قبیل سهو از نماز، ریا کردن در اعمال و منع ماعون،

که هیچ یک از اینها [اعمال فوق] با ایمان به روز جزا سازگارى ندارد.

این سوره هم احتمال دارد مکى باشد و هم مدنى.

أَ رَأَیتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ:

·        کلمه «رؤیت» هم مى‏تواند به معناى دیدن با چشم باشد، و هم به معناى معرفت.

·        و خطاب در این آیه شریفه به رسول خدا صلی الله علیه و آله است، بدان جهت که فردى شنونده است، نه بدان جهت که پیامبر صلی الله علیه و آله است،

·        در نتیجه خطاب [در آیه اول] به عموم شنوندگان دنیا خواهد بود.

·        و مراد از «دین»، جزاى یوم الجزاء است، پس کسى که دین را تکذیب کند منکر معاد است.[1]

فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الیَتِیمَ:

·        کلمه «دع» به معناى رد کردن به زور و به جفا است،

·        و حرف «فاء» در کلمه «فذلک» براى توهم معناى شرط است،

·        و تقدیر کلام «أ رأیت الذى یکذب بالجزاء فعرفته بصفاته، فان لم تعرفه فذلک الذى ...» است؛ یعنى آیا آن کس را که روز جزا را تکذیب مى‏کند، از راه صفاتى که لازمه تکذیب است شناختى؟

·        [در ادامه جمله بالا] اگر نشناختى پس بدان که او کسى است که یتیم را به زور از در خانه خود مى‏راند، و به او جفا مى‏کند، و از عاقبت عمل زشتش نمى‏ترسد، و اگر روز جزا را انکار نمى‏داشت چنین جرأتى را به خود نمى‏داد، و از عاقبت عمل خود مى‏ترسید، و اگر مى‏ترسید به یتیم ترحم مى‏نمود.

وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ المِسکِینِ:

·        کلمه «حض» به معناى تحریک و تشویق است، و در کلام مضافى حذف شده، تقدیرش «و لا یحض على اطعام طعام المسکین» است؛ یعنى مردم را به اطعام طعام مسکین تشویق نمى‏کند.[2]

فَوَیلٌ لِلمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ:

·        یعنى آنهایى که از نمازشان غافلند، اهتمامى به امر نماز ندارند، و از فوت شدنش باکى ندارند

o       چه اینکه به کلى فوت شود و چه اینکه بعضى از اوقات فوت گردد،

o       و چه اینکه وقت فضیلتش از دست برود

o       و چه اینکه ارکان و شرایطش و احکام و مسائلش را ندانسته، نمازى باطل بخوانند.

·        در آیه شریفه تکذیب‏گر روز جزا به چنین نمازگزارانى تطبیق شده،

·        چون حرف «فاء» که بر سر جمله آمده مى‏فهماند جمله مزبور نتیجه تکذیب روز جزاست و مى‏رساند چنین نمازگزارانى خالى از نفاق نیستند،

·        چون تکذیب روز جزا تنها به این نیست که به کلى آن را منکر شود، کسى هم که تظاهر به ایمان مى‏کند و نماز مسلمانان را مى‏خواند، اما طورى مى‏خواند که عملا نشان مى‏دهد باکى از روز جزا ندارد، او نیز روز جزا را تکذیب کرده.

الَّذِینَ هُم یُراؤُنَ:

·        کسانى که عبادت را در انظار مردم انجام مى‏دهند، (و یا در انظار بهتر و غلیظتر انجام مى‏دهند)، اینگونه افراد شکارچیانى هستند که با زبان شکار حرف مى‏زنند، تا شکار به دامشان بیفتد، (در بین مسلمانان خود را مسلمان‏تر از آنان جلوه مى‏دهند، و معلوم است چنین افرادی اگر در بین اهل ملتى دیگر قرار بگیرند، چهره آن مردم را به خود مى‏گیرند).

وَ یَمنَعُونَ الماعُونَ:

کلمه «ماعون» به معناى هر عمل و هر چیزى است که به شخصى محتاج داده شود و حاجتى از حوائج زندگى او را بر آورد، مانند قرض و هدیه و عاریه و امثال آن

گام سومصوت جلسات

جلسه هشتم:    قسمت اول     قسمت دوم


گام چهارم:متن هایی پیرامون سوره

با فشردن بر نام گردان یا نویسنده از برداشت های دیگر بزرگوران بهره مند شوید:

گردان طبیب دوار   گردان علی بن موسی الرضا (ع)     گردان علی بن موسی الرضا (ع)    گردان علی بن موسی الرضا (ع)    گردان شهید حاج عباس کریمی    گردان شهید حاج عباس کریمی    گردان شهید حاج عباس کریمی    گردان شهید حاج عباس کریمی



[1] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: ولى بعضى گفته ‏اند: مراد از دین، همان معناى معروفش یعنى کیش و ملت است.

[2] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: بعضى از مفسرین گفته ‏اند: اگر تعبیر به طعام کرد، نه به اطعام، براى این بود که اشاره کرده باشد به اینکه مسکین گویا مالک زکات و صدقه است و احتیاج ندارد به اینکه کسى به او اطعام کند، وقتى طعام را که حق خود او است به او بدهند او خودش مى‏خورد، همچنان که در جاى دیگر فرموده: «وَ فِی أَموالِهِم حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ المَحرُومِ».

بعضى دیگر گفته‏اند: طعام در آیه به معناى اطعام است. و اگر تعبیر به تشویق به طعام کرد، و نه به خود عمل (اطعام) براى این بود که حض هم شامل تشویق عملى؛ یعنى خود عمل اطعام مى‏شود، و هم شامل تشویق زبانى.

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۲
گردان طاها

بسم رب محمد

 

گام اول: بررسی مفاهیم واژگان سوره از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن

 

نصر

هو إعانة فی قبال مخالف.

تقویت و کمک و یاری در برابر مخالفان.

فتح

هو ما یقابل الإغلاق، أى رفع الإغلاق و السدّ و الحجب، و هذا المعنى یختلف باختلاف الموارد و الموضوعات، مادّیّا أو معنویّا.

در مقابل بستن یا رفع مانع است. این معنی در موضوعات مختلف متفاوت شده و میتواند مادی یا معنوی باشد.

رأی[1]

(رأیت)

هو النظر المطلق بأىّ وسیلة کان‏

مطلق نگاه کردن را گویند، به هر وسیلهای که باشد.

 

دین

هو الخضوع و الانقیاد قبال برنامج أو مقرّرات معیّنه‏.

خضوع و سرسپردگی به برنامه یا مقررات معین.

فوج

(افواج)

هو قطیع من شی‏ء یتراءى فیه جریان.

دستهای از چیزی که در آن جریان داشتن قابل رؤیت است.

سبح

(سبّح)

هو الحرکة فی مسیر الحقّ من دون انحراف‏  و نقطة ضعف، أو کون على الحقّ منزّها عن نقطة ضعف.

حرکت در مسیر حق بدون انحراف و ضعف را گویند. تسبیح، منزه داشتن از هر گونه نقص را گویند. (در آن دو قید حرکت در مسیر حق و دوری از نقص وجود دارد.)

حمد

أنّ الحمد فی مقابل الذّمّ، و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة ستایش، و عن الشکر بکلمة سپاس. إنّ الحمد یلازم التسبیح‏. و هو ثناء علی جمیل اختیاری.

ستایش در مقابل مذمت است و به معنای ستایش در مقابل کار زیبایی است که از روی اختیار انجام شده است.

غفر

(استغفر)

هو محو الأثر.

محو اثر را گویند.

 

توب

(توّاب)

هو الرجوع من الذنب و الندم علیه. و هذا المعنى إذا انتسب الى العبد. و أمّا إذا انتسب الى الله المتعال: فتستعمل بحرف على، فتدلّ على الرجوع بطریق الاستعلاء و الاستیلاء، و یلازم هذا المعنى الرحمة و العطوفة و المغفرة.

رجوع و توجه به سوی خدا را گویند.[1] و از جانب خدا توجه او به بنده را گویند.

 

 

گام دوم: گزاره‌های تفسیر المیزان درباره سوره مبارکه نصر

 

·       در این سوره خداى تعالى رسول گرامیاش را وعده فتح و یارى مى‏دهد،

·       و خبر مى‏دهد که به زودى آن جناب مشاهده مى‏کند که مردم گروه گروه داخل اسلام مى‏شوند، 

·       و دستورش مى‏دهد که به شکرانه این یارى و فتح خدایى، خدا را تسبیح کند و حمد گوید و استغفار نماید.

·       و این سوره بنا به استظهارى که خواهیم کرد در مدینه بعد از صلح حدیبیه و قبل از فتح مکه نازل شده.

إِذا جاءَ نَصرُ الله وَ الفَتحُ:

·       کلمه «اذا» ظهور در استقبال (آینده) دارد، و این ظهور اقتضا دارد که مضمون آیه شریفه خبرى باشد از امرى که هنوز رخ نداده و به زودى رخ مى‏دهد،

·       و چون آن امر [آن امری که به زودی میآید] یارى و فتح است،

·       در نتیجه سوره مورد بحث از مژده‏هایى است که خداى تعالى به پیامبر صلی الله علیه و آله داده، و نیز از ملاحم و خبرهاى غیبى قرآن کریم است.

·       و منظور از «نصر» و «فتح» -آن طور که بعضى از مفسرین پنداشته‏اند- جنس نصرت و فتح نیست، تا آیه شریفه با تمامى مواقفى که خداى تعالى پیامبرش را یارى نموده و بر دشمنان پیروز کرده منطبق شود، مثلا با ایمان آوردن انصار و اهل یمن هم منطبق شود، چون با آیه «وَ رَأَیتَ النَّاسَ یَدخُلُونَ فِی دِینِ الله أَفواجاً» نمى‏سازد، زیرا اسلام آوردن انصار و اهل یمن و سایر مسلمانان که قبل از فتح مکه مسلمان شدند فوج فوج نبوده.

·       و نیز منظور آیه، صلح حدیبیه که خداى تعالى آن را در آیه «إِنَّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبِیناً» فتح خوانده نمى‏تواند باشد، براى اینکه آیه بعدى با آن انطباق ندارد، و در صلح حدیبیه مردم فوج فوج داخل اسلام نشدند.

·       پس روشن‏ترین واقعه‏اى که مى‏تواند مصداق این نصرت و فتح باشد، فتح مکه است، چون فتح مکه در حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و در بین همه فتوحات، ام الفتوحات و نصرت روشنى بود که بنیان شرک را در جزیرة العرب ریشه کن ساخت.

·       و مؤید این نظریه وعده نصرتى است که در ضمن آیات نازله درباره حدیبیه داده و فرموده: «إِنَّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبِیناً لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکَ وَ یَهدِیَکَ صِراطاً مُستَقِیماً وَ یَنصُرَکَ اللهُ نَصراً عَزِیزاً»، چون بسیار نزدیک به ذهن است که منظور از فتح و نصر عزیز، همان فتح مکه باشد، چون تنها فتحى که مرتبط با فتح حدیبیه باشد همان فتح مکه است که دو سال بعد از صلح حدیبیه اتفاق افتاد.

·       و این نظریه به ذهن نزدیک‏تر است، تا آیه را حمل کنیم بر اجابت دعوت حقه از ناحیه اهل یمن و دخول بدون خونریزیشان در اسلام،

·       پس نزدیک‏تر به اعتبار همان است که بگوییم: مراد از نصر و فتح، نصرت رسول خدا صلی الله علیه و آله بر کفار قریش، و مراد از فتح، فتح مکه است.

·       و نیز بگوییم این سوره بعد از صلح حدیبیه و بعد از نزول سوره مبارکه فتح و قبل از فتح مکه نازل شده است.

وَ رَأَیتَ النَّاسَ یَدخُلُونَ فِی دِینِ الله أَفواجاً:

·       راغب در مفردات مى‏گوید کلمه «فوج» به معناى جماعتى است که به سرعت عبور کنند،

·       و جمع این کلمه «افواج» مى‏آید. [جمع فوج افواج است]

·       و بنا به گفته وى [راغب] معناى «داخل شدن مردم در دین خدا افواجا» این است که جماعتى بعد از جماعتى دیگر به اسلام در آیند،

·       و مراد از «دین الله» همان اسلام است،

·       [مراد از «دین الله» همان اسلام است] چون خداى تعالى به حکم آیه «إِنَّ الدِّینَ عِندَ الله الإِسلامُ» غیر اسلام را دین نمى‏داند.

فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ استَغفِرهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً:

·       از آنجایى که این نصرت و فتح اذلال خداى تعالى نسبت به شرک، و اعزاز توحید است،

·       و به عبارتى دیگر این نصرت و فتح ابطال باطل و احقاق حق بود،

·       [با توجه به دو جمله فوق] مناسب بود که از جهت اول سخن از تسبیح و تنزیه خداى تعالى برود،

·       و [و نیز مناسب بود] از جهت دوم -که نعمت بزرگى است- سخن از حمد و ثناى او برود،

·       و به همین جهت به آن جناب دستور داد تا خدا را با حمد تسبیح گوید.

·       البته در این میان وجه دیگرى براى توجیه و مناسبت این دستور هست،

o      و آن این است که حق خداى عزوجل که رب عالم است، بر بنده‏اش این است که او را با صفات کمالش ذکر کند

o      و [بنده] همواره به یاد نقص و حاجت خود بیفتد،

o      و چون فتح مکه باعث شد رسول خدا صلی الله علیه و آله از گرفتاریهایى که در از بین بردن باطل و قطع ریشه فساد داشت فراغتى حاصل کند،

o      [خدا به او] دستورش داد که از این به بعد که فراغتت بیشتر است، به یاد جلال خدا -که تسبیح او است- و جمالش -که حمد او است و نقص و حاجت خودش، که استغفار است- بپردازد،

·       و معناى استغفار در مثل رسول خدا صلی الله علیه و آله که آمرزیده هست، درخواست ادامه مغفرت است،

·       [معناى استغفار در مثل رسول خدا درخواست ادامه مغفرت است] چون احتیاج به مغفرت از نظر بقا عینا مثل احتیاج به حدوث مغفرت است، (دقت فرمایید).

·       و این استغفار از ناحیه آن جناب تکمیل شکرگزارى است.

إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً:

این جمله دستور به استغفار را تعلیل مى‏کند، و در عین حال تشویق و تاکید هم هست.

 

گام سومصوت جلسات

جلسه پنجم: در این جلسه چگونگی تصویر سازی با توجه به معنای واژگان سوره مبارکه نصر شرح داده می شود. علاوه بر این در این جلسه به واسطه واژه حمد از سوره مبارکه حمد نیز بهره مند می شویم.

جلسه ششم: در این جلسه به بحث گزاره نویسی با توجه به تصویر سازی واژگان پرداخته می شود. در ادامه  مراحل ذکر شده در کتاب نیز طی می شود. علاوه بر مراحل ذکر شده نمونه ای از یه فتح و چگونگی محافظت از آن نیز ذکر شده است که انشاالله مخاطبان را آماده الگوسازی از سوره نماید.

جلسه هفتم: در این سوره به جمع بندی هایی از سوره مبارکه نصر با توجه به نکات ذکر شده پرداخته می شود.


گام چهارم:متن هایی پیرامون سوره

با فشردن بر نام گردان یا نویسنده از برداشت های دیگر بزرگوران بهره مند شوید:

گردان طبیب دوار (ص) *   گردان حاج شهید عباس کریمی     گردان علی بن موسی الرضا   گردان حاج شهید عباس کریمی    من ینتظر*    گردان حضرت آمنه (س)

*اسامی گردان های که در مقابلشان این علامت قرار گرفته است، دارای پاورپونتی از سوره هستند. انشاالله که برای جمع بندی از سوره مفید باشد.


گام پنجم: پاورپونت و کلیپ هایی از سوره

گزاره ها در سوره نصر




اشارات ذکر نشده است؛ لطفا به متن کتاب مراجعه نمایید.

۱ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۳۷
گردان طاها