سوره مبارکه همزه
بسم الله
گام اول: بررسی مفاهیم واژگان سوره از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن
همز (همزه) |
هو التعییب و النقص الضعیف، کما أنّ اللمز هو تعییب و تضعیف قوىّ شدید. |
عیبگویی کردن و نقص گرفتن به صورتی خفیف همان طور که لمز عیبگویی و تضعیف شدید کسی است. پس همز خفیف و لمز شدید است. |
لمز (لمزه) |
هو ما یقرب من الغمز. فانّ الغمز هو اشارة الى شیء بجفن أو حاجب أو عین فی مقام التعییب و التضعیف.و اللمز کالغمز فی المواجهة، کما أنّ الهمز هو تعییب فی غیر المواجهة بل بالغیب. |
معنای آن نزدیک غمز است. غمز به معنای اشاره با چشمک، ابرو و چشم به چیزی در مقام عیبجویی و تضعیف است. لمز نیز چنین رفتاری است اما همز در غیر حضور و در غیبت آن چیز اتفاق میافتد. پس خرد کردن در مواجهه با چیزی را لمز گویند. همز همین رفتار اما در غیبت است. |
جمع |
هو انضمام شیء الى آخر، و یعبّر عنه بالاجتماع، و مصادیق هذا المفهوم مختلفة کما رأیت. |
پیوستن چیزی به چیز دیگر که از آن به عنوان اجتماع تعبیر میشود. |
مال |
هو مطلق ما یملکه الإنسان من النقدین و المواشی و الرقیق و غیرها. |
هر آنچه جزء داراییهای انسان است چه نقدی و چه حیوانات و هر چیزی که در آن برای انسان نوعی راحتی وجود دارد. |
عدد(عدّد) |
هو إحصاء مع جمع، و بهذین القیدین تفترق عن موادّ الحصى، الحسب، و غیرهما. |
شمردن و ضبط کردن به همراه جمعآوری را گویند و این دو قید در این واژه متمایز است. |
حسب[1] (یحسب) |
هو الإشراف و الاطّلاع بقصد الاختبار، و النظر و الدقّة بقصد السبر و الطلب، و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة (رسیدگى). |
تسلط و آگاهی برای خبر گرفتن و دقت برای کاوشگری و درخواست، که از آن در فارسی به رسیدگی تعبیر میشود. |
خلد (أخلد) |
هو الدوام و البقاء، و دوام کلّ شیء بحسبه و بمقتضى موضوعه و ظرفه. |
دوام و بقا را گویند و دوام هر چیزی متناسب با اقتضائات آن است. |
نبذ (ینبذنّ) |
هو إلقاء شیء استغناء عنه. |
انداختن چیزی را گویند در حالی که نسبت به آن بینیازی وجود دارد. (دور انداختن) |
حطم (حطمه) |
هو کسر الهیئة للشیء و إزالة نظمه و إفناء الحالة المتوقّعة المتحصّلة، مادّیّة و معنویا. |
حیثیت و شأنیت چیزی را کاستن و زایل کردن نظم آن، به طوری که شیء، از حالت مطلوبش خارج شود، و نیز این معنا میتواند از لحاظ مادی یا معنوی مطرح باشد. |
وقد(موقده) |
هو التحرّق فی النار |
شعلهور کردن آتش |
طلع(تطّلع) |
هو العلوّ و الظهور على شیء |
آشکار شدن بر چیزی که با علو و تفوق بر آن همراه است. |
أصد(مؤصده) |
أصل یدلّ على ضمّ شیء الى شیء |
به معنای انضمام چیزی به چیز دیگر است. |
مدد (ممدّده) |
هو بسط من خارج فی جهة أو فی جمیع الجهات |
گسترش داشتن در همه جهات. |
دوم: گزارههای تفسیر المیزان درباره سوره مبارکه نصر
این سوره تهدیدی شدید است
[تهدیدی شدید] به کسانى که عاشق جمع مالند،
و [آنان که عاشق مالند] مىخواهند با مال بیشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند،
و [نیز میخواهند] بر آنان کبریایى بفروشند،
و به همین جهت [افراد فوق] از مردم عیبهایى مىگیرند که عیب نیست.
[نیز] این سوره در مکه نازل شده است.
وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة:
· در مجمع البیان گفته: کلمه «همزه» به معناى کسى است که بدون جهت بسیار به دیگران طعنه مىزند.
· و [همزه کسی است که] عیبجویى و خردهگیریهایى مىکند که در واقع عیب نیست.
· و اصل ماده «همز» به معناى شکستن است،
· و کلمه «لمز» نیز به معناى عیب است.
· پس «همزه» و «لمزه» هر دو به یک معناست.[2]
· پس معناى آیه این است که: واى بر هر کسى که بسیار مردم را عیبگویى و غیبت مىکند.[3]
الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ یَحسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخلَدَهُ:
· این آیه «همزه» و«لمزه» را بیان مىکند،
· و اگر کلمه «مالا» را نکره آورد به منظور تحقیر و ناچیز معرفى کردن مال دنیا بوده،
· [تحقیر و ناچیز معرفى کردن مال دنیا به این دلیل که] چون مال هر قدر هم که زیاد و زیادتر باشد دردى را از صاحبش دوا نمىکند،
· تنها سودى که [مال] به حالش [به حال صاحب مال] دارد همان مقدارى است که به مصرف حوائج طبیعى خودش مىرساند، مختصرى غذا که سیرش کند، و شربتى آب که سیرابش سازد و دو قطعه جامه که به تن کند.
· و کلمه «عدده» از ماده «عد» به معناى شمردن است،
· مىفرماید شخصى که همزه و لمزه است از بس عاشق مال و حریص بر جمع آن است، مال را روى هم جمع مىکند و پى در پى آن را مىشمارد، و از بسیار بودن آن لذت مىبرد.[4]
یَحسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخلَدَهُ:
· یعنى او خیال مىکند مالى که براى روز مبادا جمع کرده زندگى جاودانه به او مىدهد،
· و [این مال] از مردنش جلوگیرى مىنماید،
· بنابراین منظور از جمله «اخلده» که صیغه ماضى است، معناى مضارع (آینده) است، به قرینه جمله «یحسب» که آن نیز مضارع است.
· پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبیدنش به زمین و زندگى مادى زمینى، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنیا به آن مقدارى که حوائج ضرورى زندگى کوتاه دنیا و ایام گذراى آن را کفایت کند قانع نمىشود،
· بلکه هر قدر مالش [مال آن انسان] زیادتر شود حرصش تا بىنهایت زیادتر مىگردد،
· پس از ظاهر حالش پیداست که مىپندارد مال، او را در دنیا جاودان مىسازد،
· و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست مىدارد، تمام همش را صرف جمع مال و شمردن آن مىکند،
· و وقتى جمع شد و خود را بىنیاز احساس کرد، شروع به یاغىگرى نموده، بر دیگران تفوق و استعلا مىورزد،
· همچنان که در جاى دیگر [درباره موضوع فوق] فرمود: «إِنَّ الإِنسانَ لَیَطغى أَن رَآهُ استَغنى»، و این استکبار و تعدى اثرى که براى آدمى دارد همز و لمز است.
· از اینجا روشن میشود که جمله «یَحسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخلَدَهُ» به منزله تعلیل است براى جمله «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ»،
· و مىفهماند اگر مال پشیز دنیا را جمع مىکند و مىشمارد، انگیزه و علتش پندار غلطى است که دارد،
· و این خطاى عملیاش مستند به خطاى فکرى اوست، که پنداشته مال او را جاودان مىسازد،
· و نیز جمله «الَّذِی جَمَعَ ...» به منزله تعلیل است براى جمله «وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»،
· و مىفهماند علت اینکه ویل را نثار هر همزه و لمزه کردیم این است که او مال پشیز دنیا را جمع مىکند و مىشمارد.
کَلَّا لَیُنبَذَنَّ فِی الحُطَمَةِ:
· این جمله ردع و تخطئه پندار غلط او است،
· که [همزه لمزه] مىپندارد مال، جاودانهاش مىکند،
· و لام در کلمه «لینبذن» لام سوگند است،
· و واژه «نبذ» به معناى پرت کردن و دور انداختن چیزى است.
· و کلمه «حطمة» (بر وزن همزه و نیز بر وزن لمزه و نکحة و ضحکة) صیغه مبالغه است،
· و مبالغه در حطم (شکستن) را مىرساند،
· البته [کلمه «حطمة»] به معناى خوردن هم استعمال شده،
· و این کلمه یکى از نامهاى جهنم است، چون جمله «نارُ الله المُوقَدَةُ» آن را به آتش جهنم تفسیر کرده.
· و معناى آیه این است که: نه، او اشتباه کرده، مال دنیایش جاودانش نمىسازد، سوگند مىخورم که به زودى مىمیرد و در حطمهاش پرت مىکنند.
وَ ما أَدراکَ مَا الحُطَمَةُ:
· و تو نمىدانى حطمه چه حطمهاى است؟! این جمله تعظیم و هول انگیزى حطمه را مىرساند.
نارُ الله المُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأَفئِدَةِ:
· ایقاد نار به معناى شعلهور ساختن آتش است.
· و کلمه «اطلاع و طلوع بر هر چیز» به معناى اشراف بر آن چیز، و ظاهر شدن آن است،
· و کلمه «افئدة» جمع کلمه «فؤاد» است که به معناى قلب است،
· و مراد از قلب در اصطلاح قرآن کریم (عضو صنوبرى شکل که تلمبه خون براى رساندن آن به سراسر بدن است نیست، بلکه) چیزى است به نام نفس انسانیت، که شعور و فکر بشر از آن ناشى مىشود.
· و گویا مراد از «اطلاع آتش بر قلوب» این است که آتش دوزخ باطن آدمى را مىسوزاند، همان طور که ظاهرش را مىسوزاند، به خلاف آتش دنیا که تنها ظاهر را مىسوزاند.
· قرآن درباره سوزاندن آتش جهنم فرموده: «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجارَةُ».
إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ:
· یعنى آتش بر آنان منطبق است،
· [آتش بر آنان منطبق است] به این معنا که از آنان احدى بیرون آتش نمىماند، و از داخل آن نجات نمىیابد.
فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ:
· کلمه «عمد» (با فتحه عین و فتحه میم) جمع عمود (ستون) است،
· و کلمه «ممدده» اسم مفعول از مصدر تمدید است، و تمدید مبالغه در مد (کشیدن) است.[5]
گام سوم: صوت جلسات
جلسه نهم: قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم
گام چهارم:متن هایی پیرامون سوره
با فشردن بر نام گردان یا نویسنده از برداشت های دیگر بزرگوران بهره مند شوید:
گردان محمد رسول الله (ص) گردان طبیب دوار (ص) گردان حضرت آمنه (س)
گردان شهید حاج عباس کریمی گردان شهید حاج عباس کریمی گردان شهید حاج عباس کریمی
گام پنجم: کلیپ سوره
[1] قاموس قرآن، ج2، ص 127-131: حساب به معنى شمردن است، حسبان به کسر اوّل و ضمّ آن مصدر است. به معنى شمردن و نیز حسبان به ضمّ اوّل تیرهاى کوچک را گویند. مفرد آن حسبانه است، فعل (حَسِبَ) یحسب از باب علم یعلم به معنى ظن و گمان به کار میرود، به نظر راغب مصدر اینگونه افعال حسبان به کسر اوّل است. و شاید علت این تسمیه آن است که گمان و ظنّ پیش گمان کننده و ظنّ کننده یک نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حکم و عمل میکند. (احتساب) نیز در قرآن مجید به معنى گمان به کار رفته است. (حَسب) (بر وزن فلس) به معنى کفایت استعمال میشود به گمانم علّت این تسمیه آن باشد که میان کفایت کننده و کفایت شده حساب برقرار است.
[2] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: ولى بعضى گفتهاند: بین آن دو فرقى هست، و آن این است «همزه» به آن کسى گویند که دنبال سر مردم عیب مىگوید و خرده مىگیرد، و اما «لمزه» کسى را گویند که پیش روى طرف خرده مىگیرد(نقل از لیث).
و بعضى گفتهاند: همزه کسى را گویند که همنشین خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن کسى است که با چشم و سر علیه همنشین خود اشاره کند، و به اصطلاح فارسى تقلید او را درآورد. آنگاه مىگوید صیغه «فعلة» براى مبالغه در صفتى بنا شده که باعث مىشود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زیاد سر بزند، و خلاصه فعل مذکور عادتش شده باشد، مثلا به مردى که زیاد زن مىگیرد، مىگویند، فلانى مردى «نکحة» است، و به کسى که زیاد مىخندد، مىگوید فلانى ضحکة است. همزه و لمزة هم از همین باب است.
[3] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: البته این دو کلمه به معانى دیگرى نیز تفسیر شده، و در نتیجه آیه را هم به معانى مختلفى معنا کردهاند.
[4] در ادامه این بخش در تفسیر میخوانیم: ولى بعضى گفتهاند: معنایش این است که مال را عده و ذخیره مىکند براى روزى که مورد هجوم ناملایمات روزگار واقع شود، که بنا بر این، کلمه «عدده» دیگر به معناى شمردن نیست.
[5] بحث روایی سوره در المیزان:
در روح المعانى در ذیل آیه «وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» گفته است این سوره بنا به روایتى که ابن ابى حاتم از طریق ابن اسحاق از عثمان بن عمر نقل کرده، در شأن ابى بن خلف و بنا به روایتى که سدى نقل کرده در شأن ابى بن عمر و ثقفى، معروف به اخنس بن شریق نازل شده، چون مردى هرزه دهن بود، بسیار غیبت مردم را مىکرد، و به آنان تهمت مىزد و بنا بر آنچه ابن اسحاق نقل کرده امیة بن خلف جمحى نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله همز و لمز مىکرد، و بنابر آنچه ابن جریر و غیر او از مجاهد نقل کردهاند، درباره جمیل بن عامر و بنابر آنچه دیگران گفتهاند در شأن ولید بن مغیره و بدگوییاش نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سعى در تنقیص آن جناب نازل شده، و بنابر قولى دیگر در شان عاص بن وائل نازل شده است.
بعضى از مفسرین گفتهاند: منظور از «عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» گل میخهایى است که اهل عذاب را میخکوب مىکند. بعضى دیگر گفتهاند: عمد ممدده تنههاى درختان است که چون مقطار، زندانى را با آن مىبندند، و «مقطار» چوب و یا تنه درختى بسیار سنگین است، که در آن سوراخهایى باز مىکردند تا پاهاى دزدان و سایر مجرمین زندانى را در آن سوراخها کنند، بعضى دیگر معانى دیگرى براى آن کردهاند.
مؤلف: روح المعانى سپس گفته: ممکن است درباره همه نامبردگان نازل شده باشد. ولى به نظر ما بعید نیست که راویان احادیث نامبرده، هر یک به سلیقه خود سوره را بر یکى از نامبردگان تطبیق کردهاند، و از اینگونه تطبیقها در روایات شأن نزول بسیار است.
و در تفسیر قمى در معناى کلمه «لمزة» آمده که این کلمه به کسى اطلاق مىشود که با سر و گردن خود ژست مىگیرد، و چون فقیرى و یا سائلى را ببیند ناراحت مىشود. و در معناى جمله «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» آمده: یعنى مىشمارد و سر جایش مىگذارد.
و در همان تفسیر در ذیل آیه «الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأَفئِدَةِ» آمده که بر دلها شعله مىزند، و ابوذر غفارى (رضى الله عنه) فرموده: به متکبرین دو چیز را بشارت دهید، یکى اینکه به سینههایشان داغ بگذارند و دیگر اینکه پشتشان را بر زمین بکشند. و در ذیل آیه «إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ» آمده که آتش دوزخ همه اهل دوزخ را فرا مىگیرد «فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»، یعنى وقتى کنده و زنجیرها بر آنان استوار مىگردد به خدا سوگند که پوستشان را مىخورد.
و در مجمع البیان است که عیاشى به سند خود از محمد بن نعمان احول از حمران بن اعین از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: کفار و مشرکین در قیامت اهل توحید را که به خاطر گناهان در آتش شدهاند سرزنش مىکنند، که امروز نمىبینیم که توحید شما دردى از شما دوا کرده باشد، چون مىبینیم خدا فرقى میان ما و شما نگذاشت، در این هنگام خداى تعالى براى اهل توحید غیرت به خرج مىدهد و به ملائکه دستور مىدهد اهل توحید را شفاعت کنید، آنان هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مىکنند، سپس به انبیا دستور مىدهد شفاعت کنید، آنان هم هر کسى را که خدا خواسته باشد شفاعت مىکنند، سپس به مؤمنین دستور مىدهد شفاعت کنید، مؤمنین نیز هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مىکنند، آنگاه خداى تعالى مىفرماید: من از همه اینان مهربانترم، به رحمت من از آتش خارج شوید، و همه چون مور و ملخ بیرون مىآیند. آنگاه امام باقر علیه السلام فرمود: سپس عمد کشیده مىشود و راه نجات را برویشان مىبندد و به خدا سوگند که خلود از اینجا شروع مىشود.